عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
دلهایی که در این دنیا در راه خدا با هماند، دلهایی که در این دنیا برای خدا و بندگان خدا میتپند، در آن سرای جاودانه نیز با هماند و شادمانه با هماند، آه که چه لذتی است در پی آن، و من برای آن وعده لحظه شماری میکنم.
جسم و جان من ناقابل فدای چنین دلهایی، برای چنین دلهایی قربانگاه اسماعیل را عاشقانه میپذیرم و رقص خون را بیقرارانه پای میکوبم.
و تو ای شیطان لعین در حسرت گمراهی ما بسوز هرچند که ما نیز میسوزیم ولی سوز تو از آتش قهر است و سوز ما از جنس عشق، عشق خدا و دوستان خدا که تو از درک آن عاجزی!
تو تلاش میکنی که گمراه و فاسدم کنی لیک مکر خدا بر مکر تو غالب است که فرمود: والله غالب علی امره، پس عداوت تو سبب خیر عشقم شود چون خدا خواهد و تو البته کوچکتر از آنی که معنی عشق را درک کنی یا مکر خدا را دریابی چرا که فرمود: لامعقب لحکمه، پس ابدالدهر در این حسرت و سرگردانی بمان و از شادی ما بسوز.
آری، به زحمتم میاندازی، برایم اتهام و دشمنی میتراشی، باعث رنجم میشوی ....، ولی خدا به مرهم عشق دلم را میسازد و مینوازد که او بزرگتر از آنست که تو پنداشتهای و نفس انسانی پاکتر و مستعدتر از آنست که تو توهم کردهای
من در این آه و اشک شبانهام به خدایم پناه میبرم و به حول و قوه او صبورانه میایستم و کریمانه لبخند میزنم، پس این آه و رنجی که تو برایم فراهم کردی به لطف خدا مسلخ عشق شد در عوض مسلخ قهری که تو میخواستی و نصیب خود تو شد که سزاوارتر به آنی.