سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ندای فطرت

مقدمه

    نظر

بسم‌الله‌الحیّ‌القیّوم

از سالـها پیش ، شاهـد بـودم درمیان آشـنا و غریبه جوانـان بسیاری را که علی رغم اینکه دارای ذهنهائی سالـم هستند و دلهائی پرانرژی، ذات پاک و وجودی سرشار ازاستعدادهای درخشـانی کـه در کـمتر جـائی از اقـلیـمهای دنیـا یـافت می شود،بـا ایـن حـال به بـزهـکاری سـرگرمندیادر روزمـّرگـی سرگردان، بدون اینکه از گذر عمر حَظّی برده از توانائیـهای خـویـش طَرْفـی ببندند و این ناشی از دو امر می توانست باشد؛ از یک سـو وجود سوالات بنیادینی که در ذهن و دل هرانسانی نهفته است و اساس هرحرکت و تلاشی را تشکیل میدهد لکن جهت‌یابی صحیح آن بستـگی به پاسخ صحیحی دارد که به آنها داده می شود؛ درغیر این صورت توقعی جز انحراف نمی‌توان داشت، از سوی دیگر محیط ناسالم و فضای آلوده جامعه، جوان را آنچنان سرگرم خود می کند که فرصتِ اندیشیدن را از او میگیرد. خلوتهای دورانِ پر خاطره خدمت سربازی را با این فکر سپری کردم که مقصر کیست؟ چرا چنین است؟ وچه باید کرد؟ آیا من در این میان کاری میتوانم انجام دهم؟  گاه غصّه ها گلویم را میگرفت و تنها کاری که می توانستم این بود که با نوشتنِ آنچه در ذهن دارم خود را تا حدی آرام کنم ، گاه تا بعد از نیمه شب با رفقا بحثهای تندی درمیگرفت واغلب هم بی نتیجه باقی می ماند چرا که هیچ کدام از ما سرمایه علمی لازم  برای حلّ این سوالات را نداشت و این خود آرزوی مرا برای رسیدن به پاسخهای بنیادینِ زندگی تقویت می کرد، به این نتیجه رسیده بودم که تا جواب سوالاتم را پیدا نکنم روی آرامش را نخواهم دید، بله راه دیگری هم هست میتوان فرار کرد میتوان با جاذبه های فریبنده سرگرم شد و این حقائق رافراموش کرد اما فرار و فراموشی مشکلی را حل نمی کند وآرامش نمی دهد مگر آرامشی کاذب و موقّتی؛ چه باید میکردم؟ آیا راهی هست؟ متاسفانه از دیگران کمتر میشد کمک گرفت بسیار بودند کسانی که بگویند چرا سر و شکلت اینگونه است؟ چرا لباس پوشیدنت اینطور است؟ و... اما کمتر کسی می‌پرسید اندیشه‌ات چیست؟... نگاهت به زندگی چگونه است؟... هدفت چیست؟... نقدِ عمر را به بهای چه خرج باید کرد؟ امّــــا خداوندی که مرا آفریده چطور؟! آیا او هم مرا رها کرده است؟! اگراو حکیم است که هست، میشود که راهی نگذاشته باشد؟! آیا می شود که او بنده اش را رها کرده باشد؟! نه نمی‌شود... نمی شود... حتماً راهی گذارده است، باید باشد، باید جستجو کرد بایدپرس وجو کرد... مدتها دراین فکرها بودم تا این که بالأخره به این نتیجه رسیدم که پاسخ به این سوالات است که دین و آئین هر کسی را تشکیل میدهد این بود که تصمیم گرفتم در مورد دین مطالعه، تحصیل وتحقیق کنم والآن به لطف خدای مهربان تقریباً دوازده سال است دراین راه قدم گذاشته ام و از او میخواهم که تا آخر عمر در راه بمانم و از جانب او امیدوارم که مرگم را نیز در این راه قرا دهد نکته‌ای که هست اینکه تنها من نبوده و نیستم که این درد را دارم بلکه از آنروز تا امروز همواره شاهد بوده و هستم که بسیارند جوانان ونوجوانانی که تشنه حقیقت‌اند لکن موانعی هست بلکه هر چه زمان جلو رفته، عوامل بازدارنده بیشتر شده، رهزنها متنوع‌تر و موثرترشده‌اند و این خود درد را عمیق‌تر و گسترده‌تر می کند درچنین شرائطی عقلاً و شرعاً و وجداناً بی تفاوتی و ساکت نشستن جائز نیست بله قیام فرد یا گروهی خاصّ مشکل را بطور اساسی حلّ نمی کند اما دست روی دست گذاردن هم درست نیست، البته باید تلاش کرد به امید روزی که مشکلات فرهنگی و شکوک و شبهات اعتقادی بطور ریشه ای حلّ شود، دوستانی هم می گویند  دیگران هستند و نیازی به ما نیست! عرض می کنم ای کاش دشمنان اندیشه و دین و جوان نیز چنین فکر می‌کردند؛ کافیست به اطرافمان توجهی کنیم، کافی است نگاهی بیاندازیم به کمّ و کیف برخی از سایت‌ها، کتابفروشی‌ها، مطبوعات، سخنرانی ها، فیلمها، فرهنگسراها، کلوپها، جشنواره‌ها و غیره و غیره. از آنجا که معتقدم از هر روش ، ابزار و تکنولوژی‌ای که مباح باشد می توان، بلکه باید برای تحقّق آرمانهای الهی استفاده کرد لذا به پیشنهاد برخی از دوستان دانشجو اقدام به ایجاد این وبلاگ کردم و از همه اساتید و محقّقین متواضعانه درخواست یاری و مشورت دارم و پیشاپیش ازنظرات، انتقادات و پیشنهاداتشان کمال تشکر را دارم.